۱۳۸۹ اسفند ۸, یکشنبه

اين بارهجرت اجباري ايرانيها به افغانستان


این زخم بسته من با رسیدن این نامه از زاهدان سر باز کرد.

 نامه خواننده ای به نام حامد:

حکایت هجرت افغانها به ایران، و سختیها و مرارتها و دردهایی که از 
نظام ولایت فقیه متحمل شدند حکایتی است بس ننگ آور که در
 تاریخ نگاشته خواهد شد. حکایت دو ملت برادر و دو همسایه 
همیشگی، با زبان و آداب و رسوم مشترک، ولی با دو نظام شوم! درست حکایت دو خروس بیگناهی که دو آدم مغرور آنها را احیانا به جان هم می‌اندازند!
ملت ایران افغانهای خسته و فراری از ظلم و ستم آرتش روسیه و جیره‌خواران آن را با مهر و محبت به آغوش گرفت، ولی نظام ولایت فقیه با آنهمه شعارهای براق برادری و انسانیت چه بلاها که بر سر این ملت مظلوم و ستمدیده نیاورد.
حال که افغانها با بی‌احترامی تمام از ایران رانده شدند، ظاهرا نوبت بلوچها رسیده که از سرزمین پدریشان باید به افغانستان رانده شوند. چرا و به چه جرم و گناهی؟!
شاید برخی تهرانیهای عزیز فکر کنند جرم بلوچها؛ داشتن محاسن، و لباس و عمامه‌ای شبیه به شکل و شمایل افغانهای عزیز باشد! ولی به گمان من قصه این نیست. اگر بلوچها چون برادران تهرانیشان نیز کت و شلوار به تن کنند، و چون غربیها خانمهایشان نیمه عریان به بازار آیند، باز هم لعنت ولایت فقیه آنها را رها نخواهد کرد. باید مذهب و دیانتشان را نیز بخاطر جلب رحمت ولی فقیه رها کنند شاید اجازه یابند بر روی زمین پدریشان زندگی کنند!!!
حال این افرادی که سرزمینشان به تصاحب می‌رود، و از خانه و کاشانه و سرزمین نیاکانشان به سرزمینی که با آن آشنایی ندارند رانده می‌شوند، چه آینده‌ای خواهند داشت؟ و آیا اینها فردا به قراولهای خشمی بدل نمی‌گردند که برای بازپس گرفتن سرزمین پدریشان خواب و آرامش را از میهن عزیزمان خواهند ربود؟!!
همه ما ایرانیها برای حفظ آرامش و امنیت کشورمان باید با این سیاستهای ددمنشانه‌ای که باعث ویرانی فردای میهن و گسترش روند برادرکشی در کشور می‌شود، به شدت برخورد کنیم!
نمی‌دانم چه مصلحتی در این مملکت است که چند زابلی نادان را بر گول ملت بلوچ سوار کرده‌ایم؟!
این ابلهان نه تنها آینده خود و فرزندانشان را کور کرده‌اند، در پی ویرانی کشور شده‌اند. چرا نباید جلوی این حرکتهای غیر انسانی را امروز قبل از اینکه دیر شود گرفت؟!
آیا شایسته ما نیست که از آنچه در سودان می‌گذرد پند و عبرت گیریم؟!
این زخم بسته من با رسیدن این نامه از زاهدان سر باز کرد. نامه خواننده ای به نام حامد:
کشور:  ايران
موضوع پيام : خبر از زاهدان
متن پيام : 
از زمان سوء قصد به مولوي عبدالحميد در جريان تشييع جنازه كشته شدگان حادثه مسجد علي بن ابي طالب كه پس از آن جوانان اهلسنت دست به اعتراض مسالمت آمیز زدند ، در قسمت شرق زاهدان كه عمدتا جمعيت آن اهلسنت هستند نسبت اعتراضات گسترده تر بود، از آن زمان تا به حال ما از دست ماموران نظام روز خوشي نداریم به بهانه هاي مختلف مردم را مورد آزار و اذيت قرار ميدهند، مثلا از جمله ، تحت عنوان پاك سازي اين مناظق از مهاجرين افغاني ، هر روز صبح با نيروهاي مسلح حمله ورد مي شوند و چندين كوچه را از دو طرف مي بندند و يكي يكي وارد منازل مردم مي شوند شناسنامه‌ها را ماموران اطلاعتي با خود مي برند وايرانيهاي كه از دوران شاه شناسنامه نگرفته‌اند و چندين سال است كه تقاضاي شناسنامه داده‌اند آنها را با خانواده شان سوار كاميون و اتوبوس مي كنند و به مرز افغانستان مي‌برند. جمعیت بسیار بالایی از بلوچهای مناطق مختلف کشور هنوز شناسنامه ندارند! آنها سالهای سال است که از مسئولین می‌خواهند چون سایر شهروندان با آنها برخورد شود، و اجراءات اداری آنها پی‌گیری شود، ولی متأسفانه هرگز درخواستهای این مردم بیسواد و فقیر گوش شنوا پیدا نکرده است. اين رفتار ددمنشانه نظام آرامش را از 70 هزار جمعيت ساكن اين مناطق ربوده است. مردم منطقه در حالت رعب و اضطراب بسر می‌برند و هميشه منتظرند كه شاید فردا نوبت محاصره منازل شان فرا رسد و معلوم نيست چه بلائي در انتظارشان است. اكنون كه اين خبررا براي شما تهيه مي كنم قسمتي از محله تحت محاصره قرار دارد كه از صبح تا الان كه ساعت از 11 گذشته است اينها مشغول هستند نه كسي را اجازه ورود ميدهند و نه اجازه خروج و چندين ماه است كه شاهد اين مصيبت هستيم. در شرايط نظامی اينجا عكس گرفتن نیز غيرممكن است!

هیچ نظری موجود نیست: