دکتر همایون توحیدی ـ مشهد
به گزارش خبرگزاری اهوران نيوزبه نقل از سنى نيوز: با وجود استبداد فکری و تحجر نظام گه گداری موفق میشوم سایت محبوب آزادگان موحد ایران زمین ( سنی نیوز) را باز کنم
چند روز پیش پس از خواندن خبر مناظره استاد بزرگوار و دانشمند جوان میهنمان عبدالله حیدری با آخوند قزوینی شوکه شدم، ناخود آگاه بر زبانم جاری شد: إنا لله و إنا إلیه راجعون!..
نمیدانم چطور و از کجا این قضیه شاخ و برگ گرفته، ولی آنچه میدانم این است که با آتش حقد و کینه و مکر و نیرنگ و تکفیر صفوی نمیتوان سخن از حق و باطل گفت!
مناظره را شرط و شروطی است که در فقدان یکی از آنها قضیه به یک جدال و گلاویز شدن بیشتر شباهت میگیرد تا یک مناظره!
بطور مثال: باید طرفین در پی رسیدن به حقیقت باشند.
داور و یا حکمی بیطرف میانجیگری کند.
منیت جانی دو طرف مناظر تضمین شده باشد.
آزادی بیان برای هر دو طرف مقدور باشد.
دو طرف مناظره عالم و دانشمند و صاحب نظر در قضیه مورد بحث باشند.
از دهه هفتاد است که از دورا دور همشهری عزیزم جناب حیدری را میشناسم. جوانی از نوادگان علم و معرفت خراسان، از قربانیهای ظلم و ستم و استبداد نظام فاشیستی صفوی. تنها خدا خودش میداند که این رادمرد توحید و خانواده و فامیل محترمشان از دست این نظام چه رنجها و سختیها که متحمل نشدهاند! سالهاست از مملکت بخاطر دعوت و دینش مجبور شده به خارج هجرت کند! و آنانی که با خارج تماس دارند میدانند هجرت چه بهاء سنگینی است!..
از روزی که حیدری را میشناسم، میدانم که او نه در پی دنیاست، و نه هواخواه شهرت، و نه عاشق پست و مقام، تنها یک چیز میخواهد؛ و آن جز بیرون کشیدن ملت مظلوم و ستمدیده ایران از زیر خروارها بدعت و شرکیات و گمراهیها هیچ نیست. او میخواهد اجازه دهند صدای توحید را به ملت خودش برساند، آنگاه مردم خود با اختیار و اراده خود تصمیم گیرند، پی الله یگانه روند، یا خدایی که هزارها وکیل و مشاور و دستیار به نام "امام زاده"، و "ولی فقیه" و غیره دارد؟! خدای قرآن یا خدای مفاتیح الجنان!..
آیا بخاطر گفتن سخن حق، و بخاطر دعوت بسوی توحید و تفکر در قرآن؛ کلام پاک پروردگار عالم، شایسته است جوانی روشنفکر و آگاه چون این سرمایه بزرگ ملی را چنین آواره و در بدر کرد؟!..
ولی همانطور که گفتم، قصه حکایت آتش حقد و کینه و مکر و نیرنگ خون آشام صفویت است.. آن نظامی که روزانه 200 تا 300 عالم و دانشمند بزرگ موحد ـ از نیاکان همین آقای حیدری ـ را از طاق مدرسه غیاثیه خردگرد شهرستان خواف با سر به زیر میانداخت و زنده بگور میکرد!
از روزی که شیعه متولد شد، و از زیر خاک فعالیت زیرزمینی سر بیرون آورد، هر چند گاهی بخاطر عرض اندام و کسب بازار در مناظراتی با اهل سنت شرکت میکند، و اهل سنت نیز بخاطر افروختن شمعی در فرا راه هدایت غافلان، آنها را به چالش میکشند.
تاریخ ما در این زمینه کتابهای جالبی دارد. بطور مثال (مؤتمر النجف الأشرف) در سال 1156هـ، با حضور 70 عالم شیعه از ایران، و 7 عالم سنی از افغانی، و 7 عالم دیگر از ماوراء النهر، در مرقد حضرت علی (رضی الله عنه)، در زمان "نادر شاه" از جمله مناظرات تاریخی سرزمین ماست.
در سرزمین هند، بخاطر مزاج و سلیقه جدلی در این کشور، و فضای آزادی که استعمار انگلیس برای شهروندان مهیا نموده بود،مناظرات تاریخی بسیاری بین اهل سنت و شیعه صورت میگرفت، که کتابهایی چون "تحفه اثنا عشریه" شاه عبدالعزیز دهلوی،
و "آیات بینات" یا "باقیات صالحات" اثر محسن الملک مهدی ضامن از شیعه های هدایت یافته از جمله میراث آن دوران است. که شیعه هرگز نتوانسته در مقابل آنها جوابی بیابد! تنها کاری که در کشور ما شده این است که چنین کتابهایی غدغن اعلام شده، و سزای مرگ برای کسی که آنها را لمس کند!...
چیزی که اصلا برای آن تفسیری نیافتم وجود اسم آقای قزوینی به عنوان کاندیدای این مناظره بود!!
اگر آقای حیدری کسی چون آیت الله سیستانی، یا مکارم شیرازی، یا یزدی، و یا یکی از آیات قم را به چالش میکشید قضیه قابل بحث بود. اما قزوینی که به هیچ وجه در این حکایت جایی ندارد.
آقای قزوینی چهرهای حقود و کینهتوز است و طبلی تو خالی، او را نه با علم رابطهایست و نه با اخلاق و نه با دانش، چهرهای از یک شیعه صفوی که جز دشنام و ناسزا گفتن و بد و بیراه و مکر و حیله هیچ بر زبان ندارد. دقیقا دلغکی چون آخوند دانشمند!
آقای قزوینی همان کسی است که در یک جلسه در بیرجند از هدایت یافتن علمای شیعه و چنگ زدنشان به ریسمان الهی داد و هوار به راه انداخته بود!
بله، ایشان به حق پهلوان پنبه مناظرات ساختگی شبکههای صفوی داخل کشور که با طلبههای بیسواد و زبان بسته سنی که با زور و چماق نیروهای انتظامی به استودیوهای آقای قزوینی آورده میشوند، هستند. اما او را چه به جوانی روشن چون آقای حیدری که جان و مالش را بر کف دست گذاشته، خودش را برای دینش فدا کرده است. ( خداوند در راه حق ثابت قدمش نگاه دارد)
آقای قزوینی، متهم اول در شهادت شیخ علی دهواری است!
نمیدانم چرا شیخ حیدری چنین ریسکی کرده است، آیا شوق دیدار پروردگار او را چنان مدهوش کرده که میخواهد جامعه توحیدی ایران را با رفتن خویش داغدار کند. ( الهی بر ما کرم فرما و این جوان موحد را جام شهادت بنوشان البته پس از عمری دراز و با برکت، و عملی شایسته!)
آیا جناب حیدری نمیدانند که نه تنها اهل سنت، بلکه موحدان شیعه نمیتوانند در ایران لب باز کنند؟
آیا جناب حیدری یادشان رفته که چرا نظام قزوینی شخصیتهایی چون آیت الله برقعی
حیدر علی قلمداران
حجة الإسلام مرتضی رادمهر
حجة الإسلام دکتر موسی موسوی
و هزاران شخصیت دیگر را ترور کردند.
اگر واقعا آقای قزوینی درپی یافتن حقیقت است، چه نیازی به این مناظره، تنها کافی است آنچه را روشنفکر مشهور جهان تشیع استاد احمد کاتب در این زمینه نوشته است را ورق بزند.
یا مقاله "امامت " دانشمند روشن شیعه؛ استاد محسن کدیور را مروری کند.
و یا سری به کتاب "پژوهشی در اصول و فروع شیعه اثنا عشریه" استاد علی سالوس بزند..
و یا کتاب (خلافت و ا مامت) حیدر علی قلمداران را ورق زند.
و یا کتاب "شاهراه اتحاد یا بررسی نصوص امامت" حیدر علی قلمداران را نگاه کند.
در این حکایت تنها موضوع مناظره پرده از زیرکی و زرنگی آقای حیدری برمیکشد.
شیخ حیدری میخواهد به غافلان در خواب بفهماند که امامت در حقیقت سنگ آسیاب تشیع است.
به عبارت دیگر امامت مرکز دایره تشع صفوی، و هر آنچه شیعه دارد بر اساس میخ امامت است که اول آنرا بزمین کوبیدهاند.
مخترع تشیع اول میخ امامت را به زمین کوبید، سپس همه مذهب را بر اساس آن و در خدمت به آن ساخت. عقیده، تفسیر، فقه و فلسفه تشیع تماما در راستای محکم کردن میخ دروغین امامت بنا شده است. و این موضوع کتاب "پژوهشی در اصول و فروع شیعه اثنا عشریه" است.
حیدری میخواهد با کندن این میخ، و با ثابت کردن بیاساس بودن این محور، به دنیا نشان دهد که این مذهب سیاسی را هیچ ریشه و اساسی نیست!
این دقیقا همان کاری است که استاد شهید کاک ناصر سبحانی در کتاب "امامت و ولایت " خود انجام دادند.
نتیجهاش چه شد؟
استاد را به سیاهچالهای ظلم و طغیان فرعونی برده، در صبحگاه عید سال 1988میلادی سرش را بریده زیر خاک دفن کردند. خفاشان خون آشام گمان میکردند با شهادت استاد صدای حق خفه میشود.
« يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ » (سوره صف آيه 8)
{ميخواهند نور خدا را با دهانهايشان خاموش گردانند ، ولي خدا نور خود را كامل ميگرداند ، هرچند كه كافران دوست نداشته باشند}.
شهید ناصر سبحانی رفت و پژواکش این کتاب است که امروز باعث هدایت جوانان آگاه شیعه میشود!
چرا نظام قزوینی شیخ دکتر احمد صیاد (رحمه الله) را چون حیوانات درنده، تکه پاره کرد؟!
مگر نه به خاطر اینکه در مدتی که در زندان اوین بود، در کتابهای شیعه بحثهایی نوشت و در تلاش چاپ و نشر آنها بود؟!
و امیدوارم نوشتههای این بزرگوار روزی سر از خاموشی بدر آورد.
چرا نظام آقای در سال (1374 ش) سردار شهید عبدالملک ملازاده و همراهش جوان موحد عبدالناصر جمشیدزهی را در کراچی ترور کردند؟
تنها به خاطر نشر کتاب "شیعه و تشیع" اثر حجة الإسلام موسی موسوی، و "رهنمود سنت در رد اهل بدعت" آیت الله برقعی!
اگر بخواهم فهرستی از شهیدان علم و دانش و قلم را که در راستای هدایت ایران زمین عرق ریختند، و توسط نظام گرگ صفت و سفاک و فاشیست قزوینی دریده شدند، بیاورم حکایت به درازا میکشد.
تنها از آقای حیدری میخواهم با رفتن خود ما را داغدار نکند. و با گرگان خونخوار هم کلام نشود، تنها چند پگاهی دندان روی جگر بگذارد که نهایت تشیع صفوی فرا رسیده. شیعه چون آتشی که هیزمش پایان یافته خودش را میخورد. و بزودی شاهد بر افراشته شدن پرچم توحید بر فراز ایران زمین، و سرنگون شدن تمام دکانهای مذهب فروشی و کارخانهجات بدعت سازی، و نشانههای شرک و خرافات پرستی در ایران خواهیم بود..
البته حیدری حق دارد خون جگر بخورد، و تاب و توان صبر نداشته باشد، آخر سرزمین حیدری را عجب حکایتی است!!
نیاکان حیدری بودند که اسلام را به چین و هند و کرانههای شوروی رسانیدند، و در همه این سرزمینها ـ با وجود بیش از یک قرن زیر استعمار کمونیست ـ هنوز ندای توحید آنها زنده است. در حالیکه زیر چکمه شاه اسماعیلهای فاشیست صفوی ملت حیدری امروز در شرک و بدعت و خرافه غرق شده است. و خدا و توحید و قرآن دارد از جامعه حیدری بکلی برچیده میشود!!..
الله المستعان و علیه التکلان
اعلان مناظره بین استاد حیدری و آیت الله قزوینی
به گزارش خبرگزاری اهوران نيوزبه نقل از سنى نيوز: با وجود استبداد فکری و تحجر نظام گه گداری موفق میشوم سایت محبوب آزادگان موحد ایران زمین ( سنی نیوز) را باز کنم
چند روز پیش پس از خواندن خبر مناظره استاد بزرگوار و دانشمند جوان میهنمان عبدالله حیدری با آخوند قزوینی شوکه شدم، ناخود آگاه بر زبانم جاری شد: إنا لله و إنا إلیه راجعون!..
نمیدانم چطور و از کجا این قضیه شاخ و برگ گرفته، ولی آنچه میدانم این است که با آتش حقد و کینه و مکر و نیرنگ و تکفیر صفوی نمیتوان سخن از حق و باطل گفت!
مناظره را شرط و شروطی است که در فقدان یکی از آنها قضیه به یک جدال و گلاویز شدن بیشتر شباهت میگیرد تا یک مناظره!
بطور مثال: باید طرفین در پی رسیدن به حقیقت باشند.
داور و یا حکمی بیطرف میانجیگری کند.
منیت جانی دو طرف مناظر تضمین شده باشد.
آزادی بیان برای هر دو طرف مقدور باشد.
دو طرف مناظره عالم و دانشمند و صاحب نظر در قضیه مورد بحث باشند.
از دهه هفتاد است که از دورا دور همشهری عزیزم جناب حیدری را میشناسم. جوانی از نوادگان علم و معرفت خراسان، از قربانیهای ظلم و ستم و استبداد نظام فاشیستی صفوی. تنها خدا خودش میداند که این رادمرد توحید و خانواده و فامیل محترمشان از دست این نظام چه رنجها و سختیها که متحمل نشدهاند! سالهاست از مملکت بخاطر دعوت و دینش مجبور شده به خارج هجرت کند! و آنانی که با خارج تماس دارند میدانند هجرت چه بهاء سنگینی است!..
از روزی که حیدری را میشناسم، میدانم که او نه در پی دنیاست، و نه هواخواه شهرت، و نه عاشق پست و مقام، تنها یک چیز میخواهد؛ و آن جز بیرون کشیدن ملت مظلوم و ستمدیده ایران از زیر خروارها بدعت و شرکیات و گمراهیها هیچ نیست. او میخواهد اجازه دهند صدای توحید را به ملت خودش برساند، آنگاه مردم خود با اختیار و اراده خود تصمیم گیرند، پی الله یگانه روند، یا خدایی که هزارها وکیل و مشاور و دستیار به نام "امام زاده"، و "ولی فقیه" و غیره دارد؟! خدای قرآن یا خدای مفاتیح الجنان!..
آیا بخاطر گفتن سخن حق، و بخاطر دعوت بسوی توحید و تفکر در قرآن؛ کلام پاک پروردگار عالم، شایسته است جوانی روشنفکر و آگاه چون این سرمایه بزرگ ملی را چنین آواره و در بدر کرد؟!..
ولی همانطور که گفتم، قصه حکایت آتش حقد و کینه و مکر و نیرنگ خون آشام صفویت است.. آن نظامی که روزانه 200 تا 300 عالم و دانشمند بزرگ موحد ـ از نیاکان همین آقای حیدری ـ را از طاق مدرسه غیاثیه خردگرد شهرستان خواف با سر به زیر میانداخت و زنده بگور میکرد!
از روزی که شیعه متولد شد، و از زیر خاک فعالیت زیرزمینی سر بیرون آورد، هر چند گاهی بخاطر عرض اندام و کسب بازار در مناظراتی با اهل سنت شرکت میکند، و اهل سنت نیز بخاطر افروختن شمعی در فرا راه هدایت غافلان، آنها را به چالش میکشند.
تاریخ ما در این زمینه کتابهای جالبی دارد. بطور مثال (مؤتمر النجف الأشرف) در سال 1156هـ، با حضور 70 عالم شیعه از ایران، و 7 عالم سنی از افغانی، و 7 عالم دیگر از ماوراء النهر، در مرقد حضرت علی (رضی الله عنه)، در زمان "نادر شاه" از جمله مناظرات تاریخی سرزمین ماست.
در سرزمین هند، بخاطر مزاج و سلیقه جدلی در این کشور، و فضای آزادی که استعمار انگلیس برای شهروندان مهیا نموده بود،مناظرات تاریخی بسیاری بین اهل سنت و شیعه صورت میگرفت، که کتابهایی چون "تحفه اثنا عشریه" شاه عبدالعزیز دهلوی،
و "آیات بینات" یا "باقیات صالحات" اثر محسن الملک مهدی ضامن از شیعه های هدایت یافته از جمله میراث آن دوران است. که شیعه هرگز نتوانسته در مقابل آنها جوابی بیابد! تنها کاری که در کشور ما شده این است که چنین کتابهایی غدغن اعلام شده، و سزای مرگ برای کسی که آنها را لمس کند!...
چیزی که اصلا برای آن تفسیری نیافتم وجود اسم آقای قزوینی به عنوان کاندیدای این مناظره بود!!
اگر آقای حیدری کسی چون آیت الله سیستانی، یا مکارم شیرازی، یا یزدی، و یا یکی از آیات قم را به چالش میکشید قضیه قابل بحث بود. اما قزوینی که به هیچ وجه در این حکایت جایی ندارد.
آقای قزوینی چهرهای حقود و کینهتوز است و طبلی تو خالی، او را نه با علم رابطهایست و نه با اخلاق و نه با دانش، چهرهای از یک شیعه صفوی که جز دشنام و ناسزا گفتن و بد و بیراه و مکر و حیله هیچ بر زبان ندارد. دقیقا دلغکی چون آخوند دانشمند!
آقای قزوینی همان کسی است که در یک جلسه در بیرجند از هدایت یافتن علمای شیعه و چنگ زدنشان به ریسمان الهی داد و هوار به راه انداخته بود!
بله، ایشان به حق پهلوان پنبه مناظرات ساختگی شبکههای صفوی داخل کشور که با طلبههای بیسواد و زبان بسته سنی که با زور و چماق نیروهای انتظامی به استودیوهای آقای قزوینی آورده میشوند، هستند. اما او را چه به جوانی روشن چون آقای حیدری که جان و مالش را بر کف دست گذاشته، خودش را برای دینش فدا کرده است. ( خداوند در راه حق ثابت قدمش نگاه دارد)
آقای قزوینی، متهم اول در شهادت شیخ علی دهواری است!
نمیدانم چرا شیخ حیدری چنین ریسکی کرده است، آیا شوق دیدار پروردگار او را چنان مدهوش کرده که میخواهد جامعه توحیدی ایران را با رفتن خویش داغدار کند. ( الهی بر ما کرم فرما و این جوان موحد را جام شهادت بنوشان البته پس از عمری دراز و با برکت، و عملی شایسته!)
آیا جناب حیدری نمیدانند که نه تنها اهل سنت، بلکه موحدان شیعه نمیتوانند در ایران لب باز کنند؟
آیا جناب حیدری یادشان رفته که چرا نظام قزوینی شخصیتهایی چون آیت الله برقعی
حیدر علی قلمداران
حجة الإسلام مرتضی رادمهر
حجة الإسلام دکتر موسی موسوی
و هزاران شخصیت دیگر را ترور کردند.
اگر واقعا آقای قزوینی درپی یافتن حقیقت است، چه نیازی به این مناظره، تنها کافی است آنچه را روشنفکر مشهور جهان تشیع استاد احمد کاتب در این زمینه نوشته است را ورق بزند.
یا مقاله "امامت " دانشمند روشن شیعه؛ استاد محسن کدیور را مروری کند.
و یا سری به کتاب "پژوهشی در اصول و فروع شیعه اثنا عشریه" استاد علی سالوس بزند..
و یا کتاب (خلافت و ا مامت) حیدر علی قلمداران را ورق زند.
و یا کتاب "شاهراه اتحاد یا بررسی نصوص امامت" حیدر علی قلمداران را نگاه کند.
در این حکایت تنها موضوع مناظره پرده از زیرکی و زرنگی آقای حیدری برمیکشد.
شیخ حیدری میخواهد به غافلان در خواب بفهماند که امامت در حقیقت سنگ آسیاب تشیع است.
به عبارت دیگر امامت مرکز دایره تشع صفوی، و هر آنچه شیعه دارد بر اساس میخ امامت است که اول آنرا بزمین کوبیدهاند.
مخترع تشیع اول میخ امامت را به زمین کوبید، سپس همه مذهب را بر اساس آن و در خدمت به آن ساخت. عقیده، تفسیر، فقه و فلسفه تشیع تماما در راستای محکم کردن میخ دروغین امامت بنا شده است. و این موضوع کتاب "پژوهشی در اصول و فروع شیعه اثنا عشریه" است.
حیدری میخواهد با کندن این میخ، و با ثابت کردن بیاساس بودن این محور، به دنیا نشان دهد که این مذهب سیاسی را هیچ ریشه و اساسی نیست!
این دقیقا همان کاری است که استاد شهید کاک ناصر سبحانی در کتاب "امامت و ولایت " خود انجام دادند.
نتیجهاش چه شد؟
استاد را به سیاهچالهای ظلم و طغیان فرعونی برده، در صبحگاه عید سال 1988میلادی سرش را بریده زیر خاک دفن کردند. خفاشان خون آشام گمان میکردند با شهادت استاد صدای حق خفه میشود.
« يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ » (سوره صف آيه 8)
{ميخواهند نور خدا را با دهانهايشان خاموش گردانند ، ولي خدا نور خود را كامل ميگرداند ، هرچند كه كافران دوست نداشته باشند}.
شهید ناصر سبحانی رفت و پژواکش این کتاب است که امروز باعث هدایت جوانان آگاه شیعه میشود!
چرا نظام قزوینی شیخ دکتر احمد صیاد (رحمه الله) را چون حیوانات درنده، تکه پاره کرد؟!
مگر نه به خاطر اینکه در مدتی که در زندان اوین بود، در کتابهای شیعه بحثهایی نوشت و در تلاش چاپ و نشر آنها بود؟!
و امیدوارم نوشتههای این بزرگوار روزی سر از خاموشی بدر آورد.
چرا نظام آقای در سال (1374 ش) سردار شهید عبدالملک ملازاده و همراهش جوان موحد عبدالناصر جمشیدزهی را در کراچی ترور کردند؟
تنها به خاطر نشر کتاب "شیعه و تشیع" اثر حجة الإسلام موسی موسوی، و "رهنمود سنت در رد اهل بدعت" آیت الله برقعی!
اگر بخواهم فهرستی از شهیدان علم و دانش و قلم را که در راستای هدایت ایران زمین عرق ریختند، و توسط نظام گرگ صفت و سفاک و فاشیست قزوینی دریده شدند، بیاورم حکایت به درازا میکشد.
تنها از آقای حیدری میخواهم با رفتن خود ما را داغدار نکند. و با گرگان خونخوار هم کلام نشود، تنها چند پگاهی دندان روی جگر بگذارد که نهایت تشیع صفوی فرا رسیده. شیعه چون آتشی که هیزمش پایان یافته خودش را میخورد. و بزودی شاهد بر افراشته شدن پرچم توحید بر فراز ایران زمین، و سرنگون شدن تمام دکانهای مذهب فروشی و کارخانهجات بدعت سازی، و نشانههای شرک و خرافات پرستی در ایران خواهیم بود..
البته حیدری حق دارد خون جگر بخورد، و تاب و توان صبر نداشته باشد، آخر سرزمین حیدری را عجب حکایتی است!!
نیاکان حیدری بودند که اسلام را به چین و هند و کرانههای شوروی رسانیدند، و در همه این سرزمینها ـ با وجود بیش از یک قرن زیر استعمار کمونیست ـ هنوز ندای توحید آنها زنده است. در حالیکه زیر چکمه شاه اسماعیلهای فاشیست صفوی ملت حیدری امروز در شرک و بدعت و خرافه غرق شده است. و خدا و توحید و قرآن دارد از جامعه حیدری بکلی برچیده میشود!!..
الله المستعان و علیه التکلان
اعلان مناظره بین استاد حیدری و آیت الله قزوینی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر